معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

در همه ی مدتی که من شوهر ِ زنم بودم،یک بار هم دست به او نزدم.چون که او دخترعمه ی سابقم بود و من هیچ وقت از نزدیک و مثل یک دختر معمولی دوستش ندشتم.همیشه از دور و مثل این که الهه ای باشد دوستش داشتم و دلم می خواست زنم باشد،نه این که با او کاری کنم.اما همه ی دخترهای محله ی خودمان و همه ی دخترهای محله های دیگر و همه ی دخترهایی که دیده و ندیده بودم برای من جور ِ دیگری بودند و من بدجوری توی فکر همه ی دخترهای محله ی خودمان و همه ی دخترهای تهران و همه ی دخترهای دیده و ندیده ی دنیا بودم و دل ِ من بدجوری همه ی آنها را می خواست و همیشه توی این فکر بودم که اگر با یکی از همه ی این دخترها ازدواج می کردم،شاید خیلی بیشتر از این باهم زندگی می کردیم و شاید اگر ده تا بچه درست می کردیم،هیچ کدام شبیه پدرم از آب در نمی آمد.اما من مطمئن بودم بچه ی من و دختر عمه ی سابقم عین ِ پدرم از آب در می آمد.

" گاو خونی – جعفر مدرس صادقی- نشر مرکز "