می دانم عاشق است . نه عاشق یک
نفر . عاشق عاشق شدن است.دوست دارد گرگی, سگی, گربه ای پیدا بشود دوستش
داشته باشد.مردها گرگ و سگ هم نیستند.به زندگی اش می آیند,زود می روند.
دوست دارد مردی پیدا بشود که با شنیدن خرابی های زندگی او و خانواده اش رم
نکند.از سواد کمش اخم نکند.خود خودش را دوست داشته باشد.خود خودش را
بخواهد.
" همه ی افق - فریبا وفی - نشر چشمه "فیس بوک
ازدواج اگر دوام بیاورد پوست زن
شروع می کند به کلفت شدن. ظاهرا حساس و لطیف است ولی کلفت شده است. این زن
نه غش می کند نه بی هوش می شود. نه شب و روز غصه می خورد. نه زمین را چنگ
می زند. نه شب ها گرسنه می خوابد و نه می خواهد خون دخترهای قلمی را بریزد.
" پرنده ی من- فریبا وفی "صفحه فیس بوک
شهلا وقتی سیر می شود رژیم می گیرد. فقط مغز فندق و بادام پسته می خورد.
مامان می گوید" حیف نیست آدم این همه درآمد داشته باشد و با دوتا فندق سر کند".
مهین وقتی سیر می شود زن مردی که نمی شناسد می شود و به آن سر دنیا می رود.
من باید مفلوک تر از همه باشم که وقتی سیر می شوم سرم را روی شکم کسی که
بیش از همه ازش سیرم، بگذارم و به صدای آب کشی توی روده هایش گوش کنم و
تازه، شرمنده ی آن همه سیری باشم.
" پرنده ی من- فریبا وفی "
از کامیونی گفتم که سر کوچه پارک کرده بود.
«پشتش نوشته بود. نگرد! نیست.»
مامان گفت: «منظورش تریاک است.»
جاوید به آشپزخانه رفت.
«عدالت است.»
عدالت از کلمات محبوبش بود. با خودش چند تا لیوان آورد و روی میز گذاشت.
سرفه کرد و طول کشید دوباره به حرف بیاید.
«منظورش عشق است.»
رویای تبت-فریبا وفی
صفحه فیس بوک
یک روز از سر بی کاری به بچه
های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که فقر بهتر است یا عطر؟ قافیه
ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند فقر. از بین علم و
ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. نوشته بودند که فقر خوب است چون چشم
" رویای تبت-فریبا وفی "
صفحه فیسبوک