معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب


« نویسنده کسی نیست که وقتی می تواند، بنویسد. نویسنده کسی است که دقیقاً زمانی که نمی تواند، بنویسد.»
این جمله را باید با فونت 72 پرینت کنم و روبه رویم روی دیوار بچسبانم. و بعد سعی کنم وقتی پشت لپ تاپ نشسته ام و دارم به تک تک کلید های آن نگاه می کنم، هر کدام، اگر نمی توانم بنویسم، برایم حکم فحش خواهر و مادر داشته باشد. مدرسه که می رفتیم، شبهای امتحان، اخبار هم جذاب میشد.
وقت هایی که داستانی می نویسی هزار برابر بدتر از شبِ امتحان است . به خصوص که همیشه مطمئنی چیزی که نوشته ای، بسیار مزخرف تر است از داستانی است که در ذهنت بود.
این جمله را کدام مادربه خطایی گفته :
« خیال پردازی درباره ی داستانی که قرار است بنویسی بهشت است و نوشتن اش، جهنم »
این جمله فقط از ذهن یک نویسنده بیرون می آید، وقتی در انتهای چاه تاریک و عمیقِ نتوانستن، نشسته باشد.


" میم عزیز - محمدحسن شهسواری "
صفحه فیس بوک

افسردگی مربوط به دورانی‌ست که خوش‌بینانه فکر می‌کنی گذشته را نمی‌توانی تغییر دهی، امّا آینده در دست‌های توست. در این مواقع است که انسان برای آن‌که ثابت کند وجود دارد، تمایل شدیدی به افسرده‌شدن پیدا می‌کند. امّا وقتی آینده چیزی نیست یا آن‌قدر نیست که تو فکر کنی رام در مشت تو قرار خواهد گرفت، مجالی برای افسردگی نمی‌ماند.

" محمّدحسن شهسواری، شب ممکن، نشرِ چشمه "


این هفته مصاحبه رفت تو محاق. یکی باید به بچه های ادب و هنر سایت آن ور آبی مشاوره ی درست بدهد. مشخص است آدمهای پاکی هستند اما از داخل ایران خبر ندارند. نمی دانم این هفته از کدام قوطی عطاری یک آدم تصادفی را به عنوان منتقد و شاعر گیر آورده بود
ند و میکروفن را داده بودند دستش و او هم هر چه خواسته بود گفته بود. از شاعرهای درست و حسابی مان مثل حافظ موسوی و شمس لنگردوی هم نگذشته بود. سیاست ندارند اصلاً. خود من هم می توانستم توی آن مصاحبه از محافظه کاری و آرتیست بازیهای دولت آبادی و منزه طلبی
افراطی رضا قاسمی که ما داخل ایرانی ها را آدم حساب نمی کند، حرف بزنم اما حواسم بود در جنگ نباید همه را با خودت دشمن کنی. اول باید به جناح ضعیف دشمن حمله کنی که در جنگ ما با مافیا، میشود بدنام ترینشان . یعنی روزنامه نگاران اصلاح طلب و ناشران مثلاً خصوصی که در دوره ی اصلاحات به آلاف و الوف رسیدند و از همه مهمتر، جوایز کثیفی که اسمشان را خصوصی و مستقل گذاشته اند. دشمن هم زیاد دارند اینها. برای همین میشود بهشان حمله
کرد. تمام کسانی که توی روزنامه ها نقد منفی علیه شان چاپ شده یا اصلاً دیده نشدند، تمام کسانی که کتابشان توی نشرها رد شده و تمام کسانی که جایزه ای نبرده اند، دشمن آنها هستند. بنابراین به راحتی میشود با چند تا گیر حسابی که شجاعانه هم باشد، برای خودت یار جمع کنی. اما نباید بی گدار به آب بزنی.
خلاصه آن که مصاحبه ی آن جوجه منتقد و شاعر شد بحث اول محافل ادبی و مردم هم که دوغ را از دوشاب تشخیص نمی دهند، برایش کف زدند . دیدم بعضیها تو کامنتها اسم من و آن ریغو را کنار هم گذاشته اند و ما را پرچمدار مبارزه و اسپارتاکوسِ بردگان مافیا اعلام کرده اند.

" میم عزیز –محمد حسن شهسواری "

صفحه فیس بوک