معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب


از کیسه‌ای که جلوم گرفته بود چند تخمه برداشتم و گفتم: «جمله‌های قصار تا به حال هیچ محکوم به اعدامی را نجات نداده؟»
دوستم گفت: «نچ!» و ادامه داد:«جمله‌های قصاری که بعد از اعدام در دهان اعدامی‌ها گذاشته‌اند فوقش توانسته آن‌ها را جاودانه کند، ولی نتوانسته نجات‌شان بدهد.»

" بودای رستوران گردباد- حامد حبیبی- نشر چشمه "


عمه خانم همیشه می گوید: " جای شیطون تو خرابه هاست و جاهای تاریک،واسه ی همین وقتی کسی دلش تاریک میشه و عین خرابه ویرون،می آد و توی اون دل تاریک و ویرون لونه می کنه."من نگفتم؛اما روزی که روی زری ،دختربزرگه ی همسایه مان،آب ریختم کوچه روشن بود

و با وجود روشنی قشنگ می شد دست یارو شیطانه را هم تو کار دید.نگفتم آنجایم سوخته بود چون زری را با یکی دیدم که می گفتند قرار ست بگیردش.نه نگفتم.هرچند اگر می گفتم عمه هه دلیلی واسه اش تو آستین داشت.آن قدر از این گربه ی بی پیر می داند که اگر سواد داشت و چشم و چارش هم درست و درمان بود می توانست نقل این گربه هه را توی یک کتاب خواندنی ثبت کند با عکس و تشکیلات.
چه بهتر که تصویر آدم هایی که گولش را خورده اند هم توی کتاب بگذارد.آخر من یکی این اقبال را دداشته ام که چندتا از این تصویرها را ببینم.توی کتابی که پسر همسایه مان آورده بود و تویش کلی خانم چسان فسانی بودند با اداواطوار خیل شقنگ و برعکس مامانه باریک و ترکه ای.این شد که همان اولی قانونی را پیددا کردم که شیطان را می شد با آن شناسایی کرد.لباس هرچی کمتر،اثر دست گربه هه بیشتر.این ها که ما دیدیم هیچی برشان نبود.انگار الان از تو غار یا حمام درآمده باشند.یعنی پسر همسایه مان گفت یقین توی غار زندگی کرده اند که این جور هستند.اما من مخالف بودم.بیشتر انگار رفته بودند حمامی جایی.این شد که بین ما اختلاف افتاد و آخرش حد وسط را گرفتیم.چون نمی شد انکار کرد و زد زیرش که آن زن های به آن خوشگلی از جایی جز حمام خارج شده باشند.البته چون مثل شیربرنج سفید بودند قضیه ی غار هم درست به نظر می رسید.


" کاج های مورب - علی چنگیزی - نشر چشمه "

صفحه فیس بوک