معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

روی زمین نشستم و سرم را میان دستانم گرفتم. فکر کردم کاش می توانستم پیچ سرم را از گردنم جدا کنم. آن را روی زمین بگذارم، شوت محکمی به آن بزنم تا آن جا که ممکن است دورتر و دورتر برود.آن قدر دور که دیگر نتوان پیدایش کرد.
اما من حتی شوت زدن بلد نیستم.حتما سرم همان کنار می افتاد.

"من او را دوست داشتم - آنا گاوالدا - نشر قطره "


باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد.آنقدر که اشک ها خشک شوند. باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.


"من او را دوست داشتم - آنا گاوالدا - نشر قطره "
صفحه فیس بوک