رویاها چنان فررارند
که خاطره خیلی آسان
ردشان را گم میکند
بیداری از فراموشی نمیترسد
سردوگرم چشیده است
بر شانه ما مینشیند
قلب ما را سنگین میکند
و برایمان دام میچیند
بیداری راه گریز ندارد
زیرا درگریز هم با ماست
و هیچ ایستگاهی نیست
در مسیر طولانی سفرمان
که در آنجا بایستد و منتظر بماند
"ویسلاوا شیمبورسکا - ترجمه خلیل پاکنیا "