پدرم اهل سیاست بود و بحث های
داغی می کرد که سروته نداشت و دست آخر معلوم نمی شد طرفدار کیست،وقتی با
حزب اللهی ها بود،عمیقا مذهبی میشد و جوری از همه چیز دفاع می کرد که شاخ
در می آوردی از این همه الفتش با حزب اللهی ها و وقتی تو تاکسی می نشست و
راننده فحش و ناسزا می گفت به روزگار،چنان از گذشته یاد می کرد که فکر می
کردم کاخ های پدرم را غارت کرده اند و انگار ما از نواده های قاجار بوده
ایم.
اما همه چیز پدر من فوتبال بود و هیچ چیز دیگری جز فوتبال برایش اهمیت نداشت.فوتبال برایش حیثیت و شرف بود.آبرو بود.
اگرچه تحت تاثیر بچه های بسیج مسجدمان به محمود احمدی نژاد رای داد،اما
هیچ گاه کارش را تایید نکرد،مگر زمانی که رئیس جمهور پشت توپ ایستاد و با
یک پغل پای نمایشی از روی نقطه ی پنالتی به ابراهیم میرزاپور گل زد.آن وقت
بود که فهمید اگر تمام مردم ایران هم در رای خود اشتباه کرده باشند،او
نکرده و به کسی رای داده که پای چپ و راستش را می شناسد.نمی دانم اگر هاشمی
رفسنجانی می رفت استادیوم و دوتا پنالتی میزد،در رای او تاثیری داشت یا نه
؟!
" جیرجیرک - احمد غلامی - نشر چشمه "فیس بوک