معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

«هیچ چیز بامزه‌تر از شاد نبودن نیست، مطمئن باشید.
بله، بله، شاد نبودن مسخره‌ترین چیز دنیاست.»


"جمله ماندگار از «ساموئل بکت» به انتخاب نشریه تلگراف "


ما یک دانه کتاب هم در خانه نداشتیم. وقتی به اصفهان آمدیم، یک حافظ داشتیم که مال همسایه ما بود و مانده بود و من تا سالهای سال این حافظ را داشتم. وقتی به اصفهان آمدیم، پدرم پولی به عنوان بازنشستگی گرفته بود که خیلی کم بود چون پدرم مرتب کارش را ول می کرد و می رفت و ده، پانزده سال سابقه کار مداوم داشت.
وقتی که در اصفهان بودیم. ناهار ظهر را مجبور بودیم در دبیرستان بخوریم و با پولی که مادرم برای ناهار می داد، من جزوه ای را که آن وقت ها در می آمد و مال بینوایان بود می خریدم و به جای ناهار ظهر آن را می خواندم.


" خاطره منتشرنشده هوشنگ گلشیری - چاپ شده در مجله تجربه "


زن همسایه، از سر دلسوزی، تا سر کوچه
پیرزن، به رسم دین، تا دم در
اما مردی که دستم را گرفته است
تا گور همراهم خواهد آمد
در کنار کپه خاک نرم و سیاه سرزمینم خواهد ایستاد
تنها در این جهان
بلند و بلند تر فریاد خواهد زد
اما صدای من، مثل همیشه، به او نخواهد رسید

" آنا آخماتووا - ترجمه از احمد پوری "
صفحه فیس بوک


لطفا اون کار رو نکنید.
- ببخشید؟
- به نظر من سیگار کشیدن باعث مرگ شما می‌شه
- پزشکای من میگن گلو رو آروم می‌کنه
- اونا احمق‌اند...
- خیلی‌هاشون در مقام شوالیه هستن.
- این فقط رسمی‌اش می‌کنه.


" سخنرانی پادشاه - تام هوپر "


می گوید این دنیا مادی است.نوع بشر مادی است،از نعمت داشتن جسم برخوردار است و چون جسم متحمل درد ، بیماری و مرگ می شود ، بنابراین زندگی بشر از ابتدا تا کنون ذره ای دگرگون نشده است.
با اینکه بشر دنیا ی خودش را تغییر داده اما خودش تغییری نکرده است.حقایق زندگی پایدارند.زندگی می کنی و بعد می میری.از بطن یک زن به دنیا می آیی و اگر بخواهی زنده بمانی او باید به تو غذا بدهد و مراقب باشد تا زنده بمانی و تمام اتفاق هایی که از لحظه تولد تا لحظه ی مرگ برایت می افتد ، هر احساسی که در تو بروز می کند، هر جلوه ی خشم ، هر موج خروشان شهوت ، هر قدر اشک، هر قدر خنده ، تمام چیزهایی را که در جریان زندگی ات حس میکنی ، آدمی که پیش از تو به دنیا آمده هم احساس کرده بود، چه غارنشین باشی ، چه فضا نورد ، چه در صحرای گوبی زندگی کنی چه در مدار قطب شمال.


" سانست پارک – پل استر- ترجمه مهسا ملک مرزبان "
صفحه فیس بوک


هنوز همهمه ی سروها که « ای جلاد !
مزن ! مکش ! چه کنی؟ های ؟! ای پلید شریر !
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام ؟
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر !؟»

هنوز آب به سرخی زند در رگ جوی
هنوز,هنوز, هنوز
به قطره قطره ی گلگونه , رنگ می گیرد ,
از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر !

نه خون, که عشق به آزادگی, شرف, انسان,
نه خون, که داروی غم های مردم ایران !


فریدون مشیری - ایران و با پنج سخن سرا "
به مناسبت سالروز شهادت امیرکبیر (20 دی)
صفحه فیس بوک


مرگ از روبرو نمی آید.
مرگ پا به پا می آید.مرگ با تو میزاید.
همزاد تو ! از تو میزاید.از تو می روید .
مرگ تویی ، همان دم که زندگی تویی .


کلیدر (جلد 3 ) - محمود دولت آبادی
صفحه فیس بوک


قیدار دست به کمر، از دفتر بیرون می زند و تو گاراژ راه می رود.لنگ می زند و یاد ِ روزی می افتد که با آقا تختی رفتند افتتاح سالن امجدیه و مردم همه بلند شدند...برای چه مردم بلند شدند؟ قد و قامت ؟ یال و کوپال ؟ گل و گردن، سر و سینه، بر و بازو، مچ و پنجه؟! یا شاید هم برای نیم کیلو مفرغ و نقره و طلا...
نیم ساعت برایش کف می زدند و نیم ساعت کمر جهان پهلوان دو تا بود.مدال ها نبود که از تختی ، تختی ساخته بود، قوز تواضع بود که پشت ِ گردن داشت ، بس که جلو مردم خم کرده بود سرش را...کسی باید می دید، دید...برادر شاه دخت ، شاه پور ، عوض نیم ساعت تعظیم پهلوان که نه ، عوض یک عمر تعظیم پهلوان به مردم ، نیم ساعت ، کف زدن مردم را دید و...شد آن چه چه شد...و رفت آن که رفت...


" قیدار ، رضا امیرخانی ، نشر افق "
صفحه فیس بوک


کمر هفته شکست
می توانم بروم پس فردا
نفسی تازه کنم
می توانم راحت
با تکان دادن دستم همه جا پر بزنم
می توانم بروم
و به فرمان دلم
سر دیوار تو دستی بزنم برگردم
ای دل ِ خسته ، به پیش !
برویم
تا دیاری که در آن " ایست ، خبر دار " ی نیست
برویم
تا که چشمانم را
در خیابان بچرانم یک شب
مادرم
چای را دم کرده ست
و سماور سخن از آمدنم می گوید


" عمران صلاحی "
صفحه فیس بوک