" خورخه لوئیس بورخس "
همهی ما مسافران، گمشدگانی
هستیم که تا قیامت روی این کشتی میچرخیم. از کسانی رمیدهایم که مثل خود
ما هستند. حتی گاهی اوقات از ما هم ناتوان تر و زخم خورده تر. اما با تمام
این زخم هایی که از همه نوع می خوریم اگر به انسان اعتماد نکنیم چهکنیم؟
به چه موجودی اعتماد کنیم؟ آخر طبیعت به تنهایی چگونه می تواند ما را یاری
دهد؟ مگر خدا به غیر از انسان ابزار دیگری هم دارد؟
" آخرین انار دنیا - بختیار علی "
خاک نشسته بر صندلی بلند می شود
می چرخد در اتاق
دراز می کشد کنار زن
فکر می کند
به روزهایی که لب داشت
" گروس عبدالملکیان"
چطور میتونی به مردی اعتماد کنی که هم کمربند میزنه و هم بند شلوار میپوشه ؟
این مرد حتی به شلوار خودش هم اطمینان نداره
"روزی روزگاری در غرب (Once Upon a Time in the West 1968)"
یک روز از سر بی کاری به بچه
های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که فقر بهتر است یا عطر؟ قافیه
ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند فقر. از بین علم و
ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. نوشته بودند که فقر خوب است چون چشم
" رویای تبت-فریبا وفی "
صفحه فیسبوک
موبد: باید به سراسر ایران زمین، پندنامه بفرستیم.
زنِ آسیابان: پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان نیز، بر آن بیفزای. ما مردمان از پند سیر آمدهایم، و بر نان گرسنهایم!
"مرگ یزدگرد – بهرام بیضایی"
بابا گفت هر درسی که بهت میدهند
سرِ جایَش ؛ اما فقط یک گناه وجود دارد ،فقط یکی . آن هم دزدی است.هرگناهِ
دیگری صورت دیگرِ دزدی است. حرفم را می فهمی ؟
بابا گفت : وقتی مردی
را بکشی ، زندگی را از او دزدیده ای .حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای
،همین طور حق بچه هایش را به داشتن پدر.وقتی دروغ بگویی ،حق طرف را برایِ
دانستن راست دزدیده ای.وقتی کسی را فریب دهی ، حق انصاف و عدالت را دزدیده
ای .
" بادبادک باز- خالد حسینی"
یک زن قادر است خیلی چیزها را
با دستهایش بیان کند یا اینکه با آن ها تظاهر به انجام کاری کند، در حالی
که وقتی به دست های یک مرد فکر میکنم، همچون کنده ی درخت بی حرکت و خشک به
نظرم می رسند.دست های مردان فقط به درد دست دادن، کتک زدن ، طبیعتا تیر
"عقاید یک دلقک- هانریش بل"
صفحه فیسبوک
همان کسی که آنروز
شاخه گلی به تو هدیه داد
امروز نشانی کوچه شان را
اشتباهی می گوید
اشتباهی در کار نیست
اینطور باید باشد
و راه را درست نمی دانی
و اشتباه در اشتباه باشد
" بیژن جلالی "
صفحه فیسبوک
همیشه چهارشنبه را دوست داشته
ام.شاید به این خاطر که چسبیده است به تعطیلاتِ آخرِ هفته.اما عجیب این است
که هرچه به سمت عصر جمعه میروم بیشتر دلم میگیرد.انگار لذت خود تعطیلات از
لذت انتظاری که در چهارشنبه برایشان میکشم کم تر است.انگار لحظات قبل از
خوشی ها از خود خوشی ها دلپذیرترند ...
" چند گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار – مصطفی مستور"
صفحه فیسبوک
هر زنی رازی است. ازدواج، کشف
راز نیست، معماری این راز است. برای بچه مسلمان هایی مثل ارمیا این معماری
پیچیده تر است. یعنی راز پیچیده تر است. به دلیل چشم و گوش بسته شان. اصلا
سر همین است که شیخ صنعان عاشق دختر ترسا می شود. وگرنه کار عشق که دخ
" بیوتن - رضا امیرخانی"
صفحه فیسبوک
پدر نر بود
مادر را ماده می دید
ماده گرایی پدر کار دستش داد
ما ده نفر شدیم
حالا دنیا بگوید ماده اساس است
من باور نمی کنم
" و من هیچ حیوانی را ندیدم که از رحم و شفقت بویی نبرده باشد. و من حیوان نیستم."
همیشه همین طور است.انتخابات را می گویم.قبل و بعدش اتفاقات زیادی می
افتد.کاریش هم نمی شود کرد.و همین است که هست.مثل آتشی که جای دوری روشن
شده.اما دودش زیاد است و
" مردگان باغ سبز - محمدرضا بایرامی"
صفحه فیسبوک
خدا هرکسی را که مثل من خوب باشد، دوست دارد
اما هر کسی را که مثل تو بد باشد، دوست ندارد
اما من تو را با همه بدی ات دوست دارم
چون دلم برایت می سوزد، وقتی می بینم هیچ کس دوستت ندارد!
" شل سیلور استاین "
صفحه فیسبوک
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهره دریا شدن نداشت
درآن کویر سوخته، آن خاک بیبهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
سلمان هراتی
صفحه فیسبوک
مهم آن است که در قلبت تصمیم
بگیری شخص دیگری را با تمام وجود بپذیری و وقتی این کار را بکنی، اولین و
آخرین بار خواهد بود...چه قدر عجیب است که فرد مورد علاقه ات را پیدا کنی و
فرد مورد علاقه ات پیدایت کند. معجزه است. یک معجزه آسمانی.
"هاروکی موراکامی - دیدن دختر صد درصد دلخواه در یک صبح زیبای ماه آوریل"
صفحه فیسبوک