معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب


خواب بودی که سینه خیز نوشتم
تاریکی ِ اتاق ، تمام اش نکرد
خواب بودی وَ روی کاغذها ،
تکرار ِ قتل ها وُ آینه ها بود
اما ،
این گوشه از جهان که بی خبرم می کند

اینجا که با تو گُل می اندازم ،
خطّی از خون ِ این خیابان ها ،
برای چند لحظه فراموش می شود
در را می بندیم
تا نشنویم ، نبینیم
چند سالمان شده آخر که هرچه غمگین تریم
کمتر می شود بتوانیم ، درست حسابی ، تمیز ، گریه کنیم ...
جایی در پوست ات مثل گوزن ، فرو می روم
وَ فکر می کنم که سرنوشت مان این نیست
باید به فکر ِ تعمیر ِ ساعتی باشیم
که از بس به فکر ماست ،
صبح ها
بیدار باش اش را
نمی زند

" پگاه احمدی "