بوی یاس تمام شد. همان بوی یاسی
که حیاط را برداشته بود و به آسمان برده بود. دیگر چیزی نبود که ما را نگه
دارد. از بالای آسمان به زمین افتادیم. شاید به خاطرِ قانون جاذبه؛ البته
قانون جاذبه بود که ما را آن بالا نگه داشته بود. جاذبهی نیوتنی و خورشید
که نه؛ جاذبهی مهتاب و ماه را میگویم. روی زمین افتادیم و اشکهایمان
محکم روی زمین ریخت و شکست، دلمان. تنها بنایی که اگر بلرزد، محکم میشود
دل است! دلِ آدمیزاد. باید مثل انار چلاندش، تا شیرهاش در بیاید حکماً
شیرهاش هم مطبوع است ...
" من او - رضا امیرخانی "