معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب


شب ها من پیش آبجی منیژه می خوابم.روی پشت بام.منیژه هفتاد و پنج تا ستاره دارد.من چهل و دوتا.تا یک ستاره جدید پیدا می کنیم آبجی زود آن را برمی دارد برای خودش.منیژه همه ی ستاره های گنده و پرنور را برداشته است برای خودش.شب ها وقتی می خواهیم بخو

ابیم من توی تاریکی یواشکی موهاش را می گذارم توی دهانم. منیژه دوست ندارد با زبانم با موهاش بازی کنم . اگر بفهمد موهاش را گذاشته ام توی دهانم میزند توی کله ام و تا سه روز با من حرف نمی زند . تازه ، بعد از سه روز می گوید تا دو تا از ستاره هایم را به او ندهم آشتی نمی کند . برای همین است که روز به روز ستاره های من کمتر می شوند و ستاره های منیژه زیاد تر .دست خودم نیست ، من موهای منیژ را بیشتر از هر چیزی توی این دنیا دوست دارم . یعنی اول موهای منیژ را دوست دارم ، بعد مادرم را ، بعد ... نه ، اول مادرم را دوست دارم، بعد موهای منیژ را ، بعد خود منیژ را بعد ستاره ها را . بعضی وقتها چند تا گل یاس از توی باغچه می چیند و می گذارد لای موهاش . یک بار گفتمش : "منیژ ، کاش من یاس بودم . خوش به حال یاس ها.

" تهران در بعد از ظهر - مصطفی مستور "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد