معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب


اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق راز‌ی ست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم
مرا فریاد کن ...

درخت با جنگل سخن می ‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می ‌گویم

نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه ‌های تو را دریافته ‌ام
با لبانت برای همه لب ‌ها سخن گفته ‌ام
و دستهایت با دستان من آشناست ...

" احمد شاملو "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد