معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب

معرفی کتاب و ...

معرفی کتاب


بچه که بودم خیال می کردم ھمه چیز مال من است، دنیا را آفریده اند که من سرم گرم باشد، آسمان، زمین، پدر، مادر، درخت ھا،
اسب ھا، کاسه ھا و حتا آن گنجشک ھا برای سرگرمی من به وجود آمده اند. بعدھا یکی یکی ھمه چیز را ازم گرفتند. مایعی در رگ
ھام جاری بود که می گفت این مال شما نیست، راحت باشید. پسری که عاشق کبوتر ھا و خرگوش ھا بود، خودش را به درختی دار
زد. چرا؟ مادر گفت بماند برای بعد. کاش تولد من ھم می ماند برای بعد، به کجای دنیا بر می خورد؟

"سال بلوا - عباس معروفی "
فیس بوک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد