-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:13
عشق به دیگری ضرورت نیست، حادثه است. عشق به وطن ضرورت است، نه حادثه. عشق به خدا ترکیبی ست از ضرورت و حادثه " یک عاشقانه ی آرام - نادر ابراهیمی "
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:12
به خانه می رسم پای اجاقی نیم سوز به لحظه های رفتنت می اندیشم آه ... چه سردم می کند این آتش "شیون فومنی " صفحه فیس بوک
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:12
بی شعور ها: از دیگران انتظار دارند که عیش آنها را فراهم آورند هرکسی را که به اندازه کافی احمق باشد برده خود می کنند از اینکه بیشعور دیگری بخواهد برده ی آنها را از چنگشان بقاپد واهمه دارند همیشه آماده ی ترساندن هستند همیشه می کوشند که در تجا وز به حقوق دیگران از حقوق عادلانه ای برخوردار باشند. بیشعوری – خاویر کرمنت –...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:11
زندگی، بازی شطرنجی است که تمامش دو کلام کوتاه است: «کیش، مات» تا کجا می شود از «کیش» گریخت؟! "محمدرضا عبدالملکیان " صفحه فیس بوک
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:10
همین که کسی بخواهد کاری کند - هر کاری، درهر زمینهای - نبودن آزادی و وجود فشار و خفقان را احساس میکند. مردم ما از این همه پاک بیخبرند. زیرا به عمل دست نمیزنند. دست به کوچکترین عملی نمیزنند. " یادداشتهای شهر شلوغ - فریدون تنکابنی "
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:09
هیچ خطاکاری، بدتر از خطاکار دانا نیست. به جای شرمساری و پشیمانی، میکوشد شما را با دلیل و منطق مجاب کند که کارش درست بوده یا دست کم علتی داشته است. " یادداشتهای شهر شلوغ - فریدون تنکابنی "
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:08
پاول (Michael Sheen): من هیچ وقت نتونستم بفهمم که چه کسایی عتیقه می خرن و این چیزا به چه دردشون می خوره. آینز (Rachel McAdams): کسایی که تو گذشته زندگی می کنن، کسایی که فکر می کنن اگه زود تر به دنیا می اومدن خوشبخت تر بودن. پاول: قبول دارم. نوستالژی یک جور فراره، فرار از درد های امروز. نیمه شب در پاریس –وودی آلن صفحه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:07
از کامیونی گفتم که سر کوچه پارک کرده بود. «پشتش نوشته بود. نگرد! نیست.» مامان گفت: «منظورش تریاک است.» جاوید به آشپزخانه رفت. «عدالت است.» عدالت از کلمات محبوبش بود. با خودش چند تا لیوان آورد و روی میز گذاشت. صادق گفت: «نه، فکر نمی کنم.» سرفه کرد و طول کشید دوباره به حرف بیاید. «منظورش عشق است.» رویای تبت-فریبا وفی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:07
کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند. کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:06
سلام بر گوساله عزیزم ای پسر جان، هیچ می دانی که ما گاو ها چقدر گوساله بودیم؟ یادت می آید که من چقدر حرف های احمقانه به تو گوساله می گفتم؟ آه... من چقدر در احمقی فرو رفته بودم، آخ... ببخشید. بله ... من چقدر در احمقی فرو رفته بودم و چقدر نا آ گاهانه حرف هایی نشخوار می کردم که بوی یونجه گندیده می داد. من چقدر نابخردانه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:05
اهل گردم، دل دیوانه اگر بگذارد نخورم می، غم جانانه اگر بگذارد گوشه ای گیرم و فارغ ز شر و شور شوم حسرت گوشه ی میخانه اگر بگذارد عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان هوس گردش پیمانه اگر بگذارد معتقد گردم و پابند و ز حسرت برهم حیرت این همه افسانه اگر بگذارد همچو زاهد طلبم صحبت حوران بهشت یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد شمع می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:04
یکی از همون شبهای بیخوابی، نیمهشب پا شدم از یخچال شیری، پنیری بردارم که ناگهان چشمم به تصویر زندهای افتاد که هیچگاه فراموشش نکردم و همهی جزئیاتش رو مو به مو به یاد دارم. دیدم در انتهای راهروی تاریک و دراز، درست زیر عکس تصلیب مسیح , حض رت علی وسط، و دو طفلان مسلم دو طرف او نشستن؛ همه سبزپوش با دستار عربی و بالای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 21:04
اهل گردم، دل دیوانه اگر بگذارد نخورم می، غم جانانه اگر بگذارد گوشه ای گیرم و فارغ ز شر و شور شوم حسرت گوشه ی میخانه اگر بگذارد عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان هوس گردش پیمانه اگر بگذارد معتقد گردم و پابند و ز حسرت برهم حیرت این همه افسانه اگر بگذارد همچو زاهد طلبم صحبت حوران بهشت یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد شمع می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:14
برای پنهان کردن ترس از یکدیگر، دایم می خندیدیم ؛ اما ترس همیشه برای نشان دادن خود راه خروجی می یافت. اگر حالت صورتمان را کنترل می کردیم به صدایمان می خزید. اگر مواظب صورت و صدایمان بودیم و اصلا بهش فکر نمی کردیم به سوی انگشتانمان سر می خورد، زیر پوست آدم می رفت و همان جا می ماند؛ یا به دور اشیاء نزدیک می پیچید. "...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:13
درخت با همه ی کهنسالی از من جوان تر است... چقدر سایه داشتن خوب است. " محمدعلی بهمنی "
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:12
وقتی جوان هستی این جلوهی بیرونی بدن است که اهمیت دارد، اینکه از بیرون چطور بهنظر میآیی. وقتی پا به سن میگذاری آنچه درون است اهمیت پیدا میکند و دیگر برای کسی مهم نیست چه شکلی هستی... " فیلیپ راث - یکی مثل همه " صفحه فیس بوک
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:12
گروهی فریاد می زنند: دوستم داشته باش. گروه دیگر:دوستم نداشته باش. ولی گروهی هم هستند بدترین و بدبخت ترین آنها که می گویند : دوستم نداشته باش و به من وفادار باش. " سقوط - آلبر کامو
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:10
مادر شیر بود دیر کرد از اتاق عمل که برگشت پستان حذف شد از شیمی درمانی که آمد، موی سر جراح معتقد بود در ادبیات ما زلف و پستان واژه های ممنوعه است مادر واقعا شعر بود...... " اکبر اکسیر - پسته ی لال سکوت دندان شکن است "
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:09
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد باید که شب چشم تو را قدر بدانم " سیدمحمد جواد شرافت " صفحه فیس بوک
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:09
هرگز نمی شود رفتار آدم ها را پیش بینی کرد،باید صبر کرد،باید انتظار کشید،زمان است که بر ما حاکم است،زمان است که در سر میز با ما قمار میکند و تمام برگ ها را در دست دارد،باید برگ های برنده ی زندگی را ، برگ های برنده ی زندگی مان را حدس بزنیم. " کوری - ژوزه ساراماگو " صفحه فیس بوک
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:08
تا وقتی در پی بخت و اقبالی اما خود مهیای خوشبختی نشدهای آن چه میخواهی از آن تو نخواهد شد. تا وقتی بر آن چه از کف داده ای، میمویی مقصدی برای خود داری و خستگی ناپذیز میپویی نخواهی دانست، آرامش چیست. تنها آن زمان که از آرزو چشم برمی بندی دیگر تو را نه هدفی است و نه خواهشی ودیگر بخت را به نام نمیخوانی نه دلت که جانت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 13:06
می خواهم دوستت بدارم تا به جای همه ی جهانیان پوزش بخواهم از همه ی جنایاتی که مرتکب شده اند در حق زنان... " نزار قبانی " صفحه فیس بوک
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:14
زاهدی گفت: « جسارت است در پیشگاه مرشد کامل [شاه عباس صفوی]؛ اما نکته یی ست که ناگفته ماندنش به زیان دین است و به زیان حامی بزرگ دین؛ شاه کبیر ! این ملّا محمد صدر ، پاک چشم نیست.نامحرمان را نگاه می کند ؛ چنانکه یکی از دختران حقیر که تمام در حجاب است و جز دو دیده چیزی در معرض دید ندارد ، گواهی خواهد داد که این ملا ، در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:14
● اگر من ابر شوم؟ - من چشم می شوم ● اگر من گیسوی سری باشم؟ - من بوسه می شوم ● اگر من زباله شوم؟ - من مگس می شوم ● اگر من سینه شوم؟ -من ملافه ای سفید می شوم ● و اگر من ماهی شوم؟ - من چاقو می شوم... " رومئو پرنده است و ژولیت سنگ- فدریکو گارسیا لورکا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:13
به خاطر بسپار:ما،تار و پود بدبختی را خود می بافیم و نام آن را می گذاریم:سرنوشت! به خاطر بسپار:هرجا که ژرف ترین درد است،عظیم ترین آموزش را به همراه دارد! به خاطر بسپار:کسی که راه غلطی را می رود،بیشتر شانس آن را دارد که به راه درست آید.تا کسی که راه درست را غلط می رود. به خاطر بسپار:هولناک ترین ناباوری،ناباوری نسبت به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:13
تنت مانند ماهی هاست . میلغزد به چشمانم تو می رفصی و طوفان می شود دریاچه ی جانم گریبانت سر است از معجزات حضرت موسی از این سحر است اگر همچون عصا سر در گریبان شکستی نیل قلبم را که از من بگذری آیا؟ مبادا لحظه ای ایمن شوی از مکر طوفانم دو بازوی تو . دو تهمینه ی در بند هم مانده رهاشان کن که در راه اند رستم های دستانم زلیخای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:11
ملکتاج گفت : "افسوس . زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربه هاشو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد میخوام خوشبخت یا بدبخت باشم ." دکتر نون گفت :" نه زندگی مثل ساعت نیست ولی با این حال گمونم میشه زندگی رو از خیلی جاها از نو شروع کرد . " " دکتر نون همسرش را بیشتر از مصدق دوست دارد - شهرام...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:11
توی ماشین وقتی تنها شدند،آلاله پرسید:«خیلی پیر شده ام؟»فرهاد نگاهی به او انداخت و گفت:«نه؟اصلاً،ازمن سر حال تری».آلاله بطرف او چرخید و نگاهش کرد.موهایش کمی ریخته بودو کمی هم سفید شده بود بود،چاق تر از قبل بود،خیلی چاق تر.اما هنوز هم خوش قیا فه بود.آلاله گفت:«گاهی فکر می کنم اگر زن یکی دیگر بودم و بعد یک دفعه یک جایی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:10
افق را اگر بجای تمدن اسلامی مدرن , گرفتی "انرژی هسته ای حق مسلم ماست " , شیوه ی زندگی مبهم می شود و مردمان گاوگیجه می گیرند. افق " انرژی هسته ای"شیوه ی زندگی هیچ قشر از اقشار اجتماعی را به درستی روشن نمی کند. با افق :انرژی هسته ای" حتی شیوه ی زندگی یک دانشجوی فیزیک هم که در سازمان انرژی اتمی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:08
زنی که خیانت می کند می تواند هر چهره ای داشته باشد غیر از چهره ای که منیژه دارد. زنی که خیانت می کند نمی تواند مورد توجه همه باشد این طور که منیژه هست. زنی که خیانت می کند نمی تواند موی دخترش را ببوید و ببوسد این جور که منیژه می بوسد. " پرنده ی من- فریبا وفی " صفحه فیس بوک